پسری دختر زیبایی را تو خیابون دید.....

شیفته اش شد

با ادب و احترام جلو رفت وسلام کرد

یک ساعتی قدم زنان با یکدیگر صحبت میکردند

که یهویه مازراتی جلو پاشون ترمز کرد........

دختره به پسره گفت

خوش گذشت اما من همیشه نمیتونم پیاده راه برم....کاری نداری؟بای

پسر ساکت شد و آرام نگاه میکرد

دختر نشست تو ماشین

راننده بهش گفت خانوم ببخشید میشه پیاده بشی ؟

من راننده این آقا هستم
3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/05/06 - 12:49